کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : آرمان صائمی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن     قالب شعر : ترکیب بند    

اى فـلـسفۀ خـلـقـت تـو راز خـداونـد            آغـاز تو هـمـسوست به آغاز خداوند

با آمدنت كعبه به هم ريخت؛ ترك خورد            ديـديـم هـمـه قـدرت اعجـاز خـداونـد


با آمدنت نـظـم گـرفـته‌ست دو عـالـم            كوك است از آن روز همش ساز خداوند

ذهـنم وسط نافـله درگـير همين است            بـايـد بكـشم نـاز تو يا نـاز خـداونـد؟

اى جان كه زمين با قدمت شكل گرفته

دنـياى خـدا در حرمت شكـل گرفـته

چشمان شما چرخ دهد شمس و قمر را            انگـشت تو تعـين كند رزق سحـر را

با وصلۀ كفشت همه حيران تو گشتند            مبهـوت نمودى تو على اهل نظر را

فـتـح در خـيـبر كه نـشد معـجـزۀ تـو            تفريح تو اين شد بكنى قـلعه و در را

غير از تو كه تسكين بدهد زلزله‌ها را؟            در دست تو ديديم فقط اصل هـنر را

مـا از تـو نـداريـم به غـيـر تو تـمـنـا

جان خواهى ز ما؟ اى به روى چشم بفرما

الـمـاسِ دلـم كار بـيـابـان نـجـف بود            روى لب من مدحت سلطان نجف بود

جبريل نوشته‌ست كه از روز ولادت            دستـش همۀ عمر به دامان نجف بود

تا ديد همه سجـده به درگاه تو كردند            چشمان نبی خيره به ايوان نجف بود

ممنون تو هستيم على جان كه به فضلت            نانى كه شده قسمت ما نان نجف بود

ما نان تورا خورده نمك گير غديريم

سوگند به زهرا همه درگـير غـديريم

هنگام رجزهاى تو و وقت نبرد است            افتاده فشار همه رنگ همه زرد است

جبريل هـراسان به خدا گـفت: خـدايا            می‌بينى على در دل اين دشت چه كردست؟

با نعرۀ تو كُرك و پَر از كفر فرو ريخت            حالا به جلو آيد اگر مثل تو مرد است

طورى زده‌اى گردن دشمن كه خدا گفت            الحق كه على خاص و منحصر بفرد است

اصلاً تو كجا؟ شعـر كجا؟ با قـلم من

مـدح تو فـقـط كار خـدا هست يـقـيـناً

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور جلو گیری از کج تابی شعر و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تا ديد همه سجـده به درگاه تو كردند            چشمان خدا خيره به ايوان نجف بود

مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا عینی فرد نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

زبان را گفتمش مدح علی کن شمّه‌ای، شد لال           بیان را گفتمش گفتا من و مدح علی صد سال

قلم را کردمش آگه نویسد مدح او بشکست           بیان و هم زبان و هم قلم گویا شده یکدست


برو شاعر علی را کی توان تعریف با ابزار           لسان لا یُری کرده علی را مدح چندین بار

خدا چون خواست بنماید عیان اوصاف زیبایش           علی را کرد خلقت ما خلق دیدند مولایش

غرض از خلقت آدم که نامش صفوة الله است           علی آید برون از پرده، عظما آیت الله است

عـلـی الله نـی؛ امّـا یـدالله قـدرت الله گـو           بشر نبود یقـین، الله هم نبود چه باشد او 

علی آن شاهد مشهود، علی آن عابد معبود           علی ظاهر علی باطن علی حامد علی محمود

همین بس لافتی الّا علی در شأن او آمد           بنفسی اَنت گفتش بارها در حق او احمد

علی بگذاشت عینی فرد جانش در ره اسلام           بُود رسوا به اسلام اَر کسانی که گذارد دام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

قلم را کردمش آگاه نویسد مدح او بشکست           بیان و هم زبان و هم قلم گویا شده یکدست

برو شاعر علی را کی توان تعریف با ابزار           لسان لا یُری کرده عـلی مدح چندین بار

علی آن شاهد مشهود عابد، علی آن عابد معبود           علی ظاهر علی باطن علی حامد علی محمود

رباعی های ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : جمعی از شعرا نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

خورشید ز شهر مکه چون سر می‌زد            در سـیـنـه، کـبـوتـر دلـم پـر مـی‌زد

وقـتـی به حـریـم کعـبه رفـتـم، دیـدم            هــسـتی درِ خـانـه عـلـی در مـی‌زد


****** محمد جواد غفورزاده ******

روزی که علی به کعبه آمد به وجود            از بهر علی خدا در از کعـبه گشود

در بـسـته بـداد خـانـه خـود به عـلی            حـقـا که عـلی‌ست خانه زاد مـعـبود

****** سید علی اصغر صائم ******

دانـی‌کـه چـرا عـلـی امـام ذی جـود            در خـانه حق ز مـادر آمد به وجـود

مجـمـوع مکـاشـفـان دنـیا بـه یـقـیـن            گـفـتـند عیان ز پرده شد بود و نبود

****** احـمـد تـیـمـوری ******

از نـور ولایتت جهان سرشار است            هر کس که تو را ندید روزش تار است

هر چند که دیر است ولی می‌فهـمند            فردای بدون تو چه حسرت‌بار است

****** یـوسف رحـیـمی ******

در مخزن لا یموت دردانه عـلی‌ست            در كون و مكان امیر فرزانه علی‌ست

در كعبه ظهـور كرد تا بر همه كس            معلوم شود كه صاحب خانه علی‌ست

****** صـغـیر اصفهانی ******

: امتیاز

مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم روزبهانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

مواجب می‌برد خورشید از انوار ایوانش           فلک نان می‌خورد از سفرۀ احسان سلمانش

نرفته دست خالی از درش حتی یهودی هم           به هر کس می‌رسم نَقلی‌ست از لطف فراوانش


پـناه آوردم از آتـش به زیر سـایۀ حـیدر           که می‌بارد تمام لحـظه‌های سال بارانش

کدامین حـیـدر کـرار، فـرزند ابـوطالب           که شأن خاندانش گفته حق در آل عمرانش

شهنشاهی که ممسوس است در ذات الوهیّت           بُـوَد آئـینه‌ای کامل برای وصف یزدانش

به شأن ذوالفقارش عرشیان لاسیف می‌خوانند           برادر هست با صدّیقه آن شمشیر برانش

رسیدی تا به ایوان نجف تعظیم کن کانجا           به چشم خویش دیدم انـبیا را ظل ایوانش

به روز حشر خندان است آن شاعر که مصراعی           به مدح شاه مردان مرتضی دارد به دیوانش

پـنـاه آوردگـان کـشـتـی شـاه شـهـیـدانـیم           همان کشتی که در دستان اصغر هست سکانش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد؛ فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

شهنشاهی که ممسوس است در ذات الوهیّت           نگیرم عیب بر قومی‌که می‌خوانند یزدانش

رسیدی تا به ایوان نجف تعظیم کن کانجا           به چشم خویش دیدم من خدا را ظل ایوانش

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : احمد شاکری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به میزان گران سنجی از این بهتر نمی‌آید            دگر مانـند حـیـدر آسمان گـستر نمی‌آید

به سوی کعبه دیگر من نمازم را نمی‌خوانم            که زیبا قـبـله‌ای آمد و زیـبـاتر نـمی‌آید


نهاده نام خود بر وی عـلیِّ عالی اعلی            مگر زین جلوه زیباتر ز دستش بر نمی‌آید؟

زمین می‌لرزد از گامش که در وقت رجزخوانی            صدای پلک چشمی هم ز دشمن در نمی‌آید

یدالله است و شیرافکن که از یک گردش چشمش            نفـس در سیـنه می‌ماند و بالاتر نمی‌آید

نبرد از مرتضی آموز کز درس نبرد او            غزالی کمتر از عباس جنگاور نمی‌آید

خدایش خوانمش هرگز بشر می‌گویمش اما            به هر صورت حساب آرم حسابم در نمی‌آید

چگونه وصف او گویم چگونه مدح او خوانم            که وصفش با قلم در لوح و این دفتر نمی‌آید

زمین دردانه‌ای از دست دادی و نفهمیدی            نـمی‌آیـد نـمی‌آیـد دگـر حـیـدر نـمی‌آیـد

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : ترجیع بند

خـوشم با حُـبّ حـیـدر قـد کـشـیدم            دلــم را از هـمـه عــالــم بــریــدم

به غـیر از مرتضی چیزی ندارم            به غیر از مرتضی چـیزی ندیـدم


چه شوری در دلم افکنده عشقـش            پُر از عشقم، پُر از از خوف و امیدم

خـوشم حـلـقه به گوش این سرایم            به هر محـفـل ثـنـایـش را شنـیـدم

حـیـاتـش سـاده تر از بنـدگـان بود            عجـب شـاه و امـیـری بـرگـزیـدم

گـرفــتــار نــگــارم شُـکْـرُ لِـلـلّٰـه
عـلـی را دوست دارم شُـکْـرُ لِللّٰه
صـد و ده بـار ذکـر هــو گـرفـتـم            از این دنـیـا و اهـلـش رو گـرفـتم

مگر عـقـلم کم است از او نخوانم            مـگـر کـم آبــرو از او گــرفــتــم

دل من زیر و رو شد از شبی که            به دستـم در حـرم جـارو گـرفـتـم

خـراسـان و نـجـف، این آبـرو را            هم از این سو، هم از آن سو گرفتم

عـلی گـفـتم که زهـرا شـاد گـردد            چه پـاداشی از این بـانـو گـرفـتـم

گـرفــتــار نــگــارم شُـکْـرُ لِـلـلّٰـه
عـلـی را دوست دارم شُـکْـرُ لِللّٰه

خـدا رو کـرد بـا او گـوهـرش را            تـجـلّـی صـفـات و مــظـهـرش را

زمـان وحـی نــور قــل هــوالـلـه            مـیـان کـعـبه خـوانـده مـادرش را

نـبـی هـم در شب تـاریـک فـتـنـه            به حـیـدر می‌سـپـارد بـسـترش را

مـــیــان اوج پـــرواز نـــمـــازش            به سائـل می‌دهـد انـگـشـتـرش را

همه بی‌تاب بـر سـجـده می‌افـتـنـد            اگـر افــشـا نـمـایـد قــنــبــرش را

گـرفــتــار نــگــارم شُـکْـرُ لِـلـلّٰـه
عـلـی را دوست دارم شُـکْـرُ لِللّٰه

نـجــاتــم داده اســتــغــفـارهـایـش            دلــم را بُــرده بـا رفــتــارهـایـش

شـده سـرتـا سـر نـهـج الـبــلاغــه            نَــمـی از بــاطـن پــنــدارهــایـش

ملائک از شعف هو می‌کـشـیـدند            هـمـیـشـه لـحـظـۀ پـیـکـار هـایـش

نـبـی دلـگـرم بــازوی عـلـی بـود            به جـای تـک تک سـردارهـایـش

چنان از قلعه در را مرتضی کـند            تـرک بـرداشـت تـا تــالارهـایـش

گـرفــتــار نــگــارم شُـکْـرُ لِـلـلّٰـه
عـلـی را دوست دارم شُـکْـرُ لِللّٰه

رهـا کـردن مـرامِ پـیـر من نیست            به دست دیگران زنجیر من نیست

مــرا دیــوانـه مـی‌خـوانـنـد مـردم            اگر مجنون شدم تقصیر من نیست

اگر از مرتـضی کـمـتـر بـخـوانـم            اثـر بر نـالـۀ شـبـگـیـر من نیـست

بــــدون گـــوهــــر حُــبّ ولایـت            به غیر از معصیت تکبیر من نیست

گـره خـورده دلـم بـا حُـبّ حـیـدر            به جز این عشق در تقدیر من نیست

گـرفــتــار نــگــارم شُـکْـرُ لِـلـلّٰـه
عـلـی را دوست دارم شُـکْـرُ لِللّٰه

ازل از جـام خـود بر ما چـشانـده            هــمـیـن بــاده دل مـا را کـشـانـده

زمــان خــلــقــت آب و گـــل مــا            کـمـی خـاک عـبـایش را تـکـانـده

کسی که روی دوش مصطفی رفت            یـتـیـمـان را سر دوشـش نـشـانـده

خــدا هـم از زبــان مــرتـضایـش            پـیـمـبـر را شب معـراج خـوانـده

به شوق وعـدۀ «یا حارَ هَـمْدان»¹            بـرایـم طاقـت و صبـری نـمانـده

گـرفــتــار نــگــارم شُـکْـرُ لِـلـلّٰـه
عـلـی را دوست دارم شُـکْـرُ لِللّٰه

برای مـؤمنـین یعـسوب دین است            خـداونـد کــرم روی زمـین اسـت

عـــبــای وصــلـه دار کـهــنــۀ او            تجلّیِ هـمان حِـصن حَـصین است

نــشـسـتـن زیــر ایــوان طـلایـش            بـرایم بـهـتـر از خُـلـد بـرین است

اگـرچه منـکـرانـش هم نـفـهـمـنـد            فـقـط حـیـدر امـیـر المؤمنین است

بـه یـمـن شـیـر پـاک مــادر خـود            تمام عـمر، حرفم این چـنین است

گـرفــتــار نــگــارم شُـکْـرُ لِـلـلّٰـه
عـلـی را دوست دارم شُـکْـرُ لِللّٰه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عـلـی گـفـتـم کمی زهـرا بـخـنـدد            چه پـاداشی از این بـانـو گـرفـتـم

۱شاره به این سخن امیر المومنین علیه‌السلام که فرمودند: يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ‏ يَمُتْ‏ يَرَنِي‏، بحارالأنوار، ج ۶، ص ۱۶۰

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مربع ترکیب

به نامِ ذوالفقاری که غَضب را خاک کرده            خلیلی که جهان را از هُبل‌ها پاک کرده
فقـط کعبه برای او گـریبان چاک کرده            حدیثِ چـشمِ او را سُرمۀ لـولاک کرده


شجاعـت پیـشِ مولایم علی معـنا ندارد
خـدا بـالای دستِ او در این دنـیا ندارد

چرا که کعـبه را دورِ سـرِ او آفـریـدند            بــرای احــتــرامِ مــادر او آفـــریــدنــد
و نامـوسِ خـدا را هـمـسـرِ او آفـریـدند            امـیــران را غُـلامِ قــنـبـرِ او آفـریـدنـد

یقین ذکر تمام انبیاء هم «یا علی» هست
علی حق بوده و حق هم همیشه با علی هست

ندارد دردِ دنیا، دردِ مـردم بوده دردَش            هـزاران مثلِ حاتم مُستـمندِ دورِگـردَش
ببندد رویِ پیـشانی اگر سربـندِ زردَش            خدا تکـبـیر می‌گوید به هنگـامِ نـبردَش

علی در هر نبردی جنگ را فرجام داده‌ست
و تیغش کارِ عزرائیل را انجام داده‌ست

برای ضربه‌اش در جنگ او وسواس دارد            غَضب دارد ولیکن بیشتر احساس دارد
رحیم النّاس هست و او کریم النّاس دارد            و شاگـردی شبـیهِ حضرتِ عبّاس دارد

علی دریایِ بی‌پایانِ صبر و کوهِ درد است
رجزهایِ لبِ عـبّاس هنگـامِ نبرد است

اگر چه بخشش و جودِ علی بسیار بوده‌ست            ولی در هر نبردی او یلِ قهّار بوده‌ست
برایِ عدّه‌ای که قصدِشان انکار بوده‌ست            قسیم الجنّه گاهی هم قسیم النّار بوده‌ست

به خاطر دارد او مُحتاجِ در هر خانه‌ای را
و شاید پـیـرمـردِ کورِ در ویـرانه‌ای را

فقط شمشیر نه؛ در دستهایش بویِ نان داشت            همیشه رویِ دوشَش بقچه‌ای از آسمان داشت
شبیهِ کـوه امّا در دِلش آتـشفـشان داشت            علی در چشم خار و در گلویش استخوان داشت

فـقـط او می‌تواند اینچـنـین مظلوم باشد
خلیفه باشد و در مَحکـمِه محکـوم باشد

فقط او میتواند کارِ چندان ساده‌ای نیست            شبیهِ او امیـرِ اینچـنـین افـتاده‌ای نیست
برایش فتحِ خیبر کارِ فوق العاده‌ای نیست            به جز زهرا برایش دلبر و دلداده‌ای نیست

علی انگـیزۀ خـلقِ زمین و آسِمان است
علی زیباترین مضمون برایِ شاعران است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

و بی‌شک رویِ لبهایِ خدا هم” یا علی” هست           علی حق بوده و حق هم همیشه با علی هست

مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

لب تـشنـگـان قـطـرۀ بـاران حـیدریم            ساغـر بیـاورید که مهـمـان حـیـدریم

تقـدیر را به زلف سیاهـش گره زدیم            از این جهت هـمیشه پریشان حیدریم


در راه عـشق قـبلِ رسیـدن به کربلا            کشتی شکست خوردۀ طوفان «حیدریم«

در این مسیر، عقل به جایی نمی‌رسد            دیـوانه وار گـوش به فـرمان حیدریم

یا کـافـریم کافـر هر چـیز غـیر از او            یا مـؤمنـیـم و تازه مـسـلمان حـیدریم

از بَخت و رَخت و دین و دِلِ خود گذشته‌ایم            در سلک خویش بی‌سر و سامان حیدریم

رنگـین شدست سفـرۀ ما با قناعـتـش            پس ریزه خوار سفرۀ احسان حیدریم

ما سـائـلان ساحـت سلطانی‌اش شدیم            تا روز حشر دست به دامان حـیدریم

: امتیاز

مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اوج اهداف نبوّت بی‌علی بی‌فایده است            بندگی جز با توسّل بر ولی بی‌فایده است

روز و شب در سجده گویی: یا اله‌العالمین            در کنار آن نگویی یا علی بی‌فایده است


اشهـد أنّ علی… را بر سر هر مـأذنه            گر نمی‌گویی به آوای جلی بی‌فایده است

منقـبت‌های علی را بر همه باید رساند            بهـر تـبلـیغ ولایت تـنـبلی بی‌فایده است

سنّت احـمد تماماً دست اولاد عـلی‌ست            اجتهاد شافـعی و حـنـبلی بی‌فایده است

بی‌ولای مرتضی اصلا سراغ حج نرو            چون به جا آری هزاران حج، ولی بی‌فایده است

باطن بی‌مـرتـضی بـوی تعـفـن می‌دهد            گرچه باشد ظاهر آن صیقلی بی‌فایده است

: امتیاز
نقد و بررسی

دو بیت پایانی این غزل به دلیل عدم رعایت توصیه های علما و مراجع و داشتن مضامین تفرقه افکنانه بین مسلمین، حذف شد.

مدح و ولادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب شب عید است همه گل بفشانید            خـود را به در بیت ولایـت بـرسـانـید
از دست رضا عـیدی خود را بستانید            این بیت بخـوانـیـد بخـوانـیـد بخوانـید


انــوار الـهـی بـه فـضـا بـاد مـبــارک
مــیـلاد جـواد‌ بن رضـا بـاد مـبـارک

خورشید در آغـوش سحر باد مبارک            در دست رضا قرص قمر باد مبارک
دیـدار پــسـر بـهـر پـدر بـاد مـبـارک            ای بحر شرف بر تو گهر باد مبارک

الحـق که خـداونـد محـمّـد به علی داد
بر خلـق، ولی داد، ولی داد، ولی داد

عید است و گشودند ز رحمت در دیگر            بر آل عـلـی داده خـدا گـوهـر دیـگـر
بر پا شده از شوق و شعف محشر دیگر            مـیـلاد پـیـمـبر شـده یا حـیـدر دیگـر؟

این عبد خدا سید و مـولای عباد است
والله جواد است جواد است جواد است

در بـزمِ وجـود آمده جـود از کـرم او            عـیـسی شده عیسای مسیـحـا ز دم او
دل‌های خـدایی هـمـه بـیـت‌الـحـرم او            اوصاف هـمه خلق جهان است کـم او

ای جـان هـمـه عـالـم و آدم به فـدایش
زیـبد که ببـیـنـیم و بخـوانـیم رضایش

حرزی که بُد از مادر او چون دُر مکنون            بخشید ز لطف و کرم خویش به مأمون
مأمون شد از این جود و جوانمردی ممنون            اوصاف کمالش ز حساب آمده بیرون

پیداست چو خورشید صفت‌های خدایش
مـا را نرســد تـا کـه بگـوئـیم ثـنـایش

والله قـسـم فـوق مـقـام است مـقـامـش            پیـغـامـبـران یکـسـره خـوانـند امامش
آرام دل و جـان کـلـیـم است کـلامـش            از هشت پـدر، وز سه پسر باد سلامش

این ضامن خَلق این پسر ضامن آهوست
این مظهر حق صدرنشین حرم هوست

ای اهل کرم را عطش چشمۀ جـودت            سـرتـا به قـدم آیـۀ تـطـهـیـر وجـودت
بالید به خود سجده به هنگام سجودت            از ما صـلـوات و ز خـداونـد درودت

ما سائل و آقایی و لطف و کرم از توست
دل را نگشودیم به غیر، این حرم از توست

ای عـلـم تو چون عـلـم خدا نامتـناهی            در مـوسـم طـفـلـیت به توفـیـق الـهـی
دادی خبر از جو و هوا و یم و ماهی            دشمن به کمالات تو داده است گواهی

وقـت سخـنـت آمـده دانـش به تـلاطـم
دریا شده در قطره‌ای از عـلم شما گم

در مُـلـک خـدا مطـلـع‌الانوار شمائـید            دسـت کــرم خـالــق دادار شــمـائـیــد
روشـنـگـر چـشم و دل بـیـدار شمائید            مـا دایـره و نــقـطۀ پـرگـار شـمـائـیـد

والله قـسـم مهـر شمـا آب حیـات است
هرکس به شما دست دهد اهل نجات است

بی‌مهر شما نخل عمل را ثمری نیست            بی‌سوز شما سینۀ ما را شرری نیست
جز کوی شما در همه عالم خبری نیست            جز باب عنایات شما هیچ دری نیست

ما مهـر شمـا را به دو عالـم نفروشیم
یک چشم زدن هم ز شما چشم نپوشیم

پـیـداسـت در آئـیـنـۀ تو روی مـحـمّـد            ریـحـانۀ ریـحـانـه ای و بـوی مـحـمّـد
خـلق تو و خوی و بُـوَد خـوی محـمّد            پـیـداسـت در آئـیـنـۀ تو روی مـحـمّـد

در چـشم رضا روی تو آئـیـنۀ احـمـد
لبخـنـد زد و نـام تو بـگـذاشت محـمّد

من قطره که افتاده به دامان یم توست            هر سو که نهم روی دلم در حرم توست
در حشر همه دار و ندارم کرم توست            هر بیت مرا نفخه‌ای از فیض دم توست

بی‌مهر تو «میثم» دهـنش باز نگردد
هرگـز بـه زبانش سخن آغـاز نگردد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

آرام دل و جـان کـلـیـم است کـلامـش            از هشت پسر، وز سه پسر باد سلامش

پـیـداسـت در آئـیـنـۀ تو روی مـحـمّـد            ریـحـانۀ ریـحـانـه و بـوی تو مـحـمّـد

خـلق تو و خـلق و تو خوی تو محـمّد            پـیـداسـت در آئـیـنـۀ روی تو مـحـمّـد

مدح و ولادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : محمّد خسرونژاد نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در بغل امشب يكى قرص قمر دارد رضا           بر زبـان شكـر خـداى دادگر دارد رضا

بارگـاه زادۀ مـوسـى چـراغـان می‌شـود           در حريمش جشن ميلاد پسر دارد رضا


اِقتران مهر و مه گرديده امشب، يا مگر           نور چشمانش محمد را به بر دارد رضا

بر امام هشتمين حق كرده فرزندى عطا           زين پسر پيغام تبريك از پدر دارد رضا

آمد آن يكتا دُر عـصمت كه بر ميلاد او           تهنيت از حضرت خيرالبشر دارد رضا

بر عقيمى آن كه بر فرزند موسى طعنه زد           گو بيا امشب ببـين نور بصر دارد رضا

در كنار مهـد او بنـشـسته بيدار و به لب           ذكر خواب از بهر طفلش تا سحر دارد رضا

ذكر خواب از بهر او می‌گويد و گريان بود           من نمى دانم چرا چشمان تر دارد رضا

گاهى از اين موهبت شاد است و گاهى دل غمين           چون كه از پايان كار او خبر دارد رضا

خسرو از مداحى او می‌كند بس افـتخار           گر بدين منصب مدامش مفتخر دارد رضا

: امتیاز

مدح و ولادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

حق سیرتی به صورت انسان رسیده است            آئـیـنـه‌دار جـلـوۀ یـزدان رسـیـده است

از ماورای عـرصۀ جـولان جـبـرئـیل            دیباچه‌ای ز مظهر خوبان رسیده است


وقتی كه پای صحبت عرش است و كبریا            آذین كـنید خانه كه مهمان رسیده است

سرزنـده می‌شود همه گل‌های ارغوان            عشقی لطیف تر ز بهاران رسیده است

از آسمان نمایشِ رحمت چه دیدنی‌ست            الطافِ حق چو بارش باران رسیده است

در مـدحت جـمـالِ سـرا پا خـدائـی‌اش            سر رویِ دست، یوسف كنعان رسیده است

از بسـكه دلـربـاسـت منـاجـات‌های او            از رویِ شوقْ موسیِ عمران رسیده است

ذكـر شـهـادتـیـن به لب‌های كوچـكـش            كودك ولی كمالِ مسلـمان رسیده است

بابُ الـمـرادِ گـل پـسـر ثـامـن الحـجـج            دُردانـۀ امـیـر خـراسـان رسـیـده است

در بـیـن ازدحـام گـدا كـوچـه وا كـنـید            نور دو چشم حضرت سلطان رسیده است

ریحـانۀ بهـشـتی شـمـس الـشـموس شد            خورشید زاده‌ای زِ امامان رسیده است

بـابـا كُـش اسـت نـاز عـلی اكـبـریِ او            تـاج سـر تـمـام جـوانـان رسـیـده است

مولَی الـكـریـم بـنـده نـوازی، گره گشا            دلسوز سائلان و فـقـیران رسیده است

عاشق كُشَ است لحن حـجـاز لـبانِ او            تفسیرِ جامع هـمـهْ قُـرآن رسـیـده است

مسكـینی و اسیر و زمین خورده‌ای بیا            شأنِ نـزول سورۀ انـسـان رسیده است

مجنون كه جایِ خود به تـمنای دیدنش            لیلی به گـیـسوان پـریشان رسیده است

زانو زده به پـیـشِ عـلـومش تمام عـلم            عـلامـۀ هـمـیـشـۀ دوران رسـیده است

تـضمـیـن شیـعـه بـودن ما با ولایـتـش            احـیـا گر مـبـانی ایـمـان رسـیـده است

دستش كه هیچ نام عظیمش گره گشاست            صاحب لوای بخشش و احسان رسیده است

بـا نـام او بـراتِ شـهـادت دهــد رضـا            باب وصالِ جمله شهیدان رسیده است

مُـهـر امـامت است مـیانِ دو شـانـه‌اش            در ظلمت زمان، مَهِ تابان رسیده است

چون مادرش مشخصۀ حق و باطل است            میزانِ بینِ جنّت و نیـران رسیده است

اربـابِ مـا مُــراد چـهــل سـالـۀ رضـا            بـدرالمـنـیـر لـیـلۀ هجران رسیده است

حـاجـت بـیـاوریـد كه بـابـا شـده رضا            كوری چشم جمله حسودان رسیده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت سکت شعر در مصرع دوم تغییر داده و اصلاح شد. ضمنا ابیات پایانی این شعر به دلایل ۱ـ مستند نبودن مطالب و تحریفی بودن آنها ۲ـ عدم رعایت شأن امام علیه السلام ۳ـ عدم رعایت قوائد شعری ضعیف تشخیص داده و حذف شد.

مجنون كه جایِ خود به تـمنای دیدنش            لیلی به گـیـسوی پـریشان رسیده است

مدح و ولادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای قـمـر شـمـس ولایت جـواد            ای گـهـر بـحـر عـنـایت جـواد

حـجّـت حـق بـاب مـراد هـمـه            نـجل عـلـی دسته گـل فـاطـمه


بر همه خوبان جهان سروری            محـمّـد اسـتّی و عـلی پـروری

چشم رضا از همه سو سوی تو            مـاه رجـب شـیـفـتـۀ روی تــو

روی دل آرای تـو بَـدر رجـب            لــیـلـۀ مـیـلاد تـو قــدر رجـب

جود به خاک درت آرد سجود            بسـتـه به جود تو تـمـام وجـود

صورت تو بـاغ و بهـار رضا            تـویی هـمه دار و نـدار رضـا

حُـسـن تـو مـرآت خـداونـد تـو            بـهـشـت بـابـا گـل لـبـخـنـد تـو

بی‌خـردان طـعـنه دیگـر زدنـد            بر پـدرت تـهـمـت ابـتـر زدنـد

ولادت تـو کـوثـری دگـر بـود            روشـنـی چـشـم و دل پدر بود

نـور شد و نـور شد و نور شد            چشم همه تـیـره دلان کور شد

سـمند عـلـم و مـعـرفت رام تو            گـره گـشـای عـالـمـی نــام تـو

عـطر ریاحین جـنـان خاک تو            روح رضـا در بــدن پـاک تـو

بــاب تـــولاّی تـو بــاب خـــدا            مصـحـف روی تو کـتـاب خدا

عــقـل نـهـالـی ز دبـسـتـان تـو            عـلم گـلـی رسته ز بُـسـتان تو

بـیـن امـامـان ز عـطـای زیـاد            تـویـی مـلـقّـب بـه امـام جــواد

جز تو که حرز مادر خویش را            بـه قــاتـل پــدر نــمـایـد عـطـا

شبی که مأمون سـتمکار مست            بُرد به قتل تو به شمشیر دست

در دل تاریک شب ای جان پاک            کرد تن پاک تو را چاک چاک

صبح که آن بی‌خرد آمد به هوش            گشت سراپا همه سوز و خروش

گـفـت مرا قـتل رضا بس نبود            کشتن نجـل مرتـضی بس نبود

چگونه من در نظر خاص و عام            شهـره شـوم به قـاتـل دو امـام

قاصد مأمون به تحـیّر شـتافت            در بـدن پاک تو زخـمی نیافت

کرد سـراپـا به وجـودت نـظر            دید ز گـل خوب تری خـوبـتر

از رخ مأمون عرق شرم ریخت            زمام اقـتدارش از هم گـسیخت

از پی دیـدار تو بـشـتـافت بـاز            گفت که ای مهر سپهر حجـاز

جسم تو شد به تیغ من چاک چاک            از چه کنون سالمی ای جان پاک

گفت که از دعای زهراست این            معجـز حـرز مـادر ماست این

مـرا خـدای داورم حـفـظ کـرد            به یُمن حرز مادرم حفـظ کرد

شد خجل از کار خود آن رو سیاه            گشت به پیش کرمت عذرخواه

عفو از آن جرم و خطا کردیش            خواست دعا را تو عطا کردیش

جـود خـدائـیت چـه‌هـا می‌کـنـد            پیش خطا لطف و عطا می‌کند

ای به فـدای تو و جودت جواد            جود وجودش ز وجودت جواد

تـو دست جـود خـالـق اکـبـری            جـواد اهـل بـیـت پـیـغـمـبـری

بحـر نـمـی از کرمت یا جـواد            جـود گـدای حـرمـت یـا جـواد

روی تو شمس الشّرف اهلبیت            ای دُر نـاب صـدف اهـلـبـیـت

کـودک نه ساله بُدی کز کـمال            داده ای پاسخ به هزاران سؤال

زاده اکــثـم ز دُر افــشــا نـیـت            گـشـت یکی طفـل دبـسـتـانـیت

مانده ز هر قیل و ز هر قال بود            گـویی از آغـاز کر و لال بود

لکنت نطقـش به لب افتاده بود            گویی طفلی عـقـب افـتـاده بود

از کف مأمون چو رها گشت باز            ماهیکی گرفت و برگـشت باز

تا بـبـرد ره به کـمال تو بـیـش            فشرد ماهی را در دست خویش

گـفت که ای نـور دل بوالحسن            فاش بگو چیست کف دست من

پاسـخ تو دوبـاره اعـجـاز کرد            پـرده ز اسـرار دگـر بـاز کرد

قصّه تـبـخـیـر و هـوا و شکار            گـشت ز دُرج سـخـنت آشکار

حـلـم ز رفـتـار شـمـا حـلم شد            عـلـم ز گـفـتـار شـمـا عـلم شد

مـعـادن حـکـمـت حـق شمائـید            مسـاکـن رحـمـت حـق شمائـید

شـمـا هـمـان ائـمـة الـدّعــائـیـد            مــشـاعــل انــوارةُ الــهــدائـیـد

جـلالـت خـدا نـشـان شـمـاست            آیـۀ تـطـهـیـر به شـأن شماست

کلامتان نور و عمل رحمت است            معجزه و موعظه و حکمت است

ارث نبّـوت رسول از شماست            مجد و کرامت بتول از شماست

طاعـت مـقـبـولـۀ حـق شمائـید            رحـمت مـوصولۀ حق شـمائید

شما امـامـان هـمـگـی جـوادیـد            بـاب نـجـات و قــبـلـۀ مـرادیـد

قرآن یک دم از شما جدا نیست            هر آنکه بی‌شماست با  خدا نیست

«میثم» را بر درتان التجاست            امیـد او به مَن اتـاکُـم نَـجـاست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

گـفتی از دعای زهـراست این            معجـر حـرز مـادر ماست این

کـودک نه ساله بُدی کز کـمال            دادی پـاسخ به هـزاران سؤال

تا بـبـرد ره به کـمال تو بـیـش            ماهی را فشرد در دست خویش

شـمـا هـمـان ائـمـة الـدّعــائـیـد            مــشـاعــل انـــوار الــهــدائـیـد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کلامتان نور است و رحمت است            معجزه و موعظه و حکمت است

مدح و ولادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : نجمه پورملکی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

عشق تو خورده گره با جگر خیلی‌ها            بـارش رحمت تو خورده سر خیلی‌ها

حضرت شاه خراسان بخودش می‌بالد            فـرق دارد پـسـرش بـا پـسـر خـیلی‌ها


گـره کـار هـمـه بــاز شـده بـا دسـتـت            به تـو افـتـاده مـدیـنـه گـذر خـیـلـی‌هـا

تو جـوادی و همه گرد شما می‌گردند            با تو خالی شده است دور و بر خیلی‌ها

مدعـی‌های فـقـاهـت به حـسد افـتـادند            آمـدی ریـخـتـه شد بـال و پـر خیلی‌ها

کاظـمین تو به این گردن ما حق دارد            جـور شـد در حـرم تو سـفـر خـیلی‌ها

از درت عشق جدا شور جدا می‌گیرم            جـیره سال خـودم را ز شـما می‌گیرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید، فراموش نکنیم عشق اهل بیت بلا نیست بلکه عین رحمت الهی است

عشق تو خورده گره با جگر خیلی‌ها            این بلایی است که آمد به سر خیلی‌ها

مدح و ولادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن قالب شعر : غزل

عاشقـم عاشق نامی، منم و شوق امامی            غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی

دف‌زنان، خواند مدینه: طَلَعَ البَدرُ عَلَینا            سر زد از خانۀ خورشید، عجب ماه تمامی


نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه            تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی

شده‌ای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من            بندۀ پیـر خرابات و عجب لطف مدامی

آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی            وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی

با تو، بی‌خود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی!            بی‌تو چرخیدن بی‌عشق؛ چه احرام حرامی!

پسر حیدری و خاتم جود است به دستت            شود آزاد، نگاهـت اگر افـتد به غلامی

عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده‌            برده‌ای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی

باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم            بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟

من از آن روز که در بند تو هستم، شدم آزاد            ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقۀ دامی

به چه کار آیدم این سر؟ نرسد گر به سرایت            دل تنگم چه کند؟ گر نکند بر تو سلامی

ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بی‌شک            که بر این سلسله نامش بشود حُسن ختامی

نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش            که خـروش قـلمم را، برسانم به قـیامی

: امتیاز

مدح و ولادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : قصیده

دهم ماه رجب، عیدِ جواد ابن رضاست           عطر ریحانه ز ریحانه در امواج فضاست

به رضا دسته گـلی کرده خداونـد عطا           که گلستان وجود از نفسش روح فزاست


این جواد است، جواد است، جواد است، جواد           که همان بحر وسیع کرم و جود خداست

خـط و خالش همه آیـات خـداوند مجـید           طاق ابروش، همان قبلۀ ارباب دعاست

نـه فقـط نـام محمد که ز سر تـا قـدمش           خلق وخوی و شرف و قدرِ محمد پیداست

روی نادیـده بـه رویش همه لبخند زنید           رونمایش گـل لبخند عروس زهـراست

ذرّه‌ای بوده ز خورشید جمالش خورشید           قطره‌ای خُرد ز دریای عطایش دریاست

کرم از روز ازل سـائل کـوی کـرمش           جود تا شام ابد بر در این خانه گداست

جان مُرده شود از فـیض نگاهش زنده           خاک قبرش بخدا بر دل بیمار، شفاست

کـوثـر حـجـّت هـشـتم که ده مـاه رجب           آفــتـاب رخ او قـلـب رضـا را آراست

نام نـیکـوش محـمـد، لقـب اوست جواد           تــقـیِ مـتـّـقـی و روح بـلـنـد تـقــواست

هـشت دریای ولایت بُوَد اینـش گـوهر           گوهری که سه دُرّ درج شرف را دریاست

همچو قرآن محمد به سر دست علی ست           جان عـالـم بـه فدایش که شبـیه باباست

رخ رضا، حُسن رضا، خلق رضا، خوی رضا           پای تا سر همه مرآت کمالات رضاست

کـاظـمینش حرم امن الهی شب و روز           حرمش کعبـۀ دل، قـبلۀ ارباب دعاست

وسعـت مُلک خـدا دایرۀ رحمت اوست           همه جا ملک خدا، جایی اگر نیست کجاست؟

پور اکثم چو به پیش سخنش گشت ذلیل           مرگ خود را ز خدا زادۀ هارون می‌خواست

در پی مـسـئـلـه‌ای داد هـزاران پـاسـخ           که علومش همه میراث رسول دو سراست

طـفـل نـه سـالـه بـه کل عـلما فـائق شد           این قبا جز بـه قـد آل عـلی نایـد راست

وسعت هفت سپهر است بـه ظلِ علمش           سایۀ او به سر مِهر و مه و ارض و سماست

داد یک دم خـبر از سِرّ ضمیر مأمـون           شاهدم قصۀ آن ماهی و ابر است و هواست

آنـکه فرمود رضا من بـه فـدایت گردم           چه بگویم به ثنایش به خدا فوق ثناست

قـــصـۀ آمــدن و رفــتـن او در عـــالـم           گر بـه تاریخ بـبـیـنـیـد شبـیه زهراست

ای شما شیعـه اثـنی عـشـری فخر کنید           همه گویید جواد ابن رضا رهبر ماست

زان سبب در دو جهان اشرف مخلوقاتید           که تولای علی مکـتب و آئـین شماست

این ولایت که خدا کرده عطایت"میثم"           گر به فردوس کنی روز جزا ناز رواست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و پرهیز از غلو بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

جان مرده شود از فـیض نگاهش زنده           خاک زوّار درش بر دل بیمار، شفاست

مدح و ولادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مسدس ترکیب

زِ فـهـمـم فـراتـر جـوادالائــمّـه            هــزاران بـرابـر جـوادالائــمّـه

زِ هر خـوب، بهـتر جوادالائمّه            زِ هر بهـتری، سر، جوادالائمّه


شَــهِ ذرّه پــرور جــوادالائــمّـه            همه دُرّ و گـوهر جـوادالائــمّـه

هـم اول هم آخـر جـوادالائــمّـه

ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه

خـبـردار سازید هر چه گـدا را            کـه بـایـد بـبـیـنـنـد آقــای مـا را

ببینند در چهره‌اش مصطفی را            جمالِ عـلی‌بن موسی الرضا را

بـبـیـنـنـد اعـجـاز دست خـدا را            ببـیـنـند سیـمای مشکـل گـشا را

بـه دامـانِ مـادر، جـوادالائــمّـه

ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه

ارادت چه خوب است ابراز گردد            بـبر نام او تا که اعـجـاز گردد

خوشا نوکری‌هایمان ساز گردد            هُویّت به این شکل احراز گردد

به نامش اگـر صبح آغاز گردد            زِ کارم هـزاران گره باز گردد

دعـایـی کـند گـر جـوادالائــمّـه

ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه

تو آن رنگ و بوی بهاری که مانده             زِ شمس الشموس آن نگاری که مانده

من و سیـنۀ بی‌قراری که مانده            تو و بخششِ بی‌شماری که مانده

به جز نوکری چیست کاری که مانده؟            به قربان این یادگاری که مانده

زِ زهـرا و حیدر، جوادالائـمّـه

ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه

جز این خانواده به کس دل ندادم            که این خانه بوده است باب المرادم

مـرا مـادرم نــوکـری داد یــادم            بـرای غـلامـیِّ این خـانـه زادم

به فـکـر زیـارت اگـر اوفـتـادم            مقـیّـد به رفـتن زِ باب الجـوادم

شفیع است به محشر جوادالائمّه

ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه

زِ ماهِ رخـش نـور تابیده می‌شد            طراوت به آفـاق پـاشیده می‌شد

اگر شاخصِ جود سنجیده می‌شد            شهِ کـشور جـود نامـیـده می‌شد

گر از بخشش و جود پُرسیده می‌شد            همه در امامـانِ ما دیـده می‌شد

ولی بـیـشـتـر در جـوادالائــمّـه

ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه

ازل تا ابـد از خـدایـش سلامش            یَمِ عـلم، می‌بارد از هر کلامش

زِ دست رضا ریخته مِی به جامش            صفاتش هویداست از رویِ نامش

کند ماه سجده به هر صبح و شامش            نگـنجـد فـقـط ذرّه‌ای از مقامش

به هـفـتـاد منـبـر جـوادالائــمّـه

ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه

دگـر روز آمـد، شبِ تـار رفـته            دگر خواب از چـشم بیدار رفته

دلـم هـر کجـا در پِـیِ یـار رفته            نه یک بار و ده بار، صد بار رفته

جـمـالش گـمـانم به کـرار رفته            و در زُهد و تقواش انگار رفته

به موسی بن جعـفر جوادالائـمّه

ســلام خــدا بـر جــواد الائــمّـه

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

شفـیع است محشر جـوادالائـمّه            ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه

مدح و شهادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : روح الله عیوضی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌چکد آب عطش از جامۀ تـبـدار تو            رو به زهرکج مدار افتاده کار و بار تو

مانده دریـا سائل نهر لب خـشکـیده‌ات            صد بیابان گریه دارد صورت گلنار تو


یوسـفـانه بین چـاهی و نـمی‌داند کسی            سکّه جز غربت ندارد گرمی بازار تو

قطره‌ای مرداب لغوی رو به اقیانوس گفت            او نفهمیده که باران هست جانبدار تو

صفحۀ آئینه‌ات از صورت نیلی پُراست            روضه می‌خواند کسی پشت نگاه تار تو

شأن نعـلـین شما مـخـروبۀ دنـیـا نـبود            خـم شده زیـر مصیبت شانۀ دیـوار تو

آیۀ تطهیر را اصلا چه کاری با شراب            گرچه تعارف برنمی‌دارد به جز آزار تو

تو امامت می‌کـنی حـتی برای شیـرها            نقش های مرده هم گـفتند ما هم یار تو

آسمانی و کفن‌ها روی دوشت می‌برند            گریه می‌ریزد زمین پشت سر دستار تو

بعد تو خورشید هم چاک گریبان پاره کرد            ذرّه ها ماندند مـاتم خـوان روزگار تو

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام هادی علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

هـزار شُکـر که بُـردیـم نـامِ هـادی را            هـزار شُکـر که داریـم امامِ هـادی را

هزار شُکر که دارد در این زمـانۀ پست            لبـاسِ مـشـکـیِ مـا احـتـرامِ هـادی را


سـلامِ مــا بـرسـانـیـد ای کـبــوتـرهــا            که بـشـنـویم عـلـیک الـسلامِ هادی را

چـقدر جلوه به جبـریل می‌رسد وقـتی            خـطاب می‌کـنـد: آقـا، غـلامِ هـادی را

بیا رویم که جـز سامـرا پـناهی نیست

نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست

بر آستان تو مـژگانِ ما که عادت کرد            به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد

کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت            کسی که رفت به این روضه‌ها عبادت کرد

همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند            سبوی خویش پُر از چشمۀ سعادت کرد

بـرای عـمـۀ سـادات در قـفـس رفـتـی            و شیر عرض اردت به این سیادت کرد

پـسر فـراقِ پـدر را چگـونه چاره کند

روا بود که گـریـبـان امـام پـاره کـنـد

تو را زِ خـانـۀ خـود با عـذاب آوردند            تو را به گـوشـه‌ای اما خـراب آوردند

به روی خاک نشستی و شام را دیدی            که عـمـه‌های تو را با طـنـاب آوردند

یـتـیـم‌هـای گـرسـنـه به بند زنجـیـر و            رسـیـد وقـتِ طـعـام و کـبـاب آوردنـد

من از امام زمان شرم دارم از این خط            که پیـشِ چـشمِ شما هم شـراب آوردند

شراب بود ولی بر سـرت سنان نزدند

به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به جهت اینکه از انحصار یک سال خاص بودن خارج شود و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هزار شُکر که دارد در این شبِ نوروز            لبـاسِ مـشـکـیِ مـا احـتـرامِ هـادی را

مدح و شهادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : مثنوی

شکسته روضه‌ات دل مقلب القلوب را            گرفته رنگ چهرۀ تو حالت غروب را

شکوه غربتت، شراره زد به قلب کائنات            گریست دجله و فرات، گریست اهدنا الصراط


عـزا گرفـته‌اند پـای روضۀ تـو سال‌ها            برای سـر سلامتی به جـد تو غـزال‌ها

فـرازهای جامـعـه کـبـیره سوگـوار تو            ببین سجـیة الکرم شده است بی‌قرار تو

گمان کنم که فاطمه کنار تو نشسته است            زبان گرفته مادری که پهلویش شکسته است

فدای روی زرد تو، وجود غرق درد تو            چـقدر آه می‌کـشد، کـنار جسم سرد تو

زمان رنج وغصۀ تو خاتمه گرفته است            چقدر روضۀ تو بوی فاطمه گرفته است

دوشنبه بود لحـظۀ هجوم زهر برجگر            دوشنبه بود و کوچه‌ها، دوشنبه بود و میخ در

دوشنبه قاتلت شده، دوشنبه بود خانه سوخت            مغیره که نداشت شرم، قلاف و تازیانه سوخت

مـصیـبتت دم مـرا به سمت آه می‌بـرد            به پشت مرکبی تورا پـیاده راه می‌برد

تو را چگونه دست بسته باطناب می‌برند؟            تو کوثری تورا به مجلس شراب می‌برند؟

چقدر زخم خورده‌ای، شبیه جُبّۀ حسین            کـشانـده‌ای مرا دوباره زیر قـبۀ حسین

هزار شکر پیکرت به زیر آفتاب نیست            میان مقتلت سخن ز کودک رباب نیست

هنوز جای شکر مانده سنگ بر جبین نخورد            هزار شکر یمسک السماء بر زمین نخورد

کنار پیکر تو گـریه بود و هـلهـله نبود            میان مقـتل تو نام شمر و حـرمله نبود

به صحن سینۀ تو چکمۀ سنان نمیرسد            به پای بوسی لب تو خیزران نمی رسد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

فـرازهای جامـعـه کـبـیره سوگـوار تو            فراز سجیة الکرم شده است بی‌قرارتو

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمد مهدی سیار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خـورشـید سامـرا و کـریم جهان تویی            ما را بـده پـنـاه، که کهـف امـان تـویی

هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس            گـم گـشـته‌ایم و مشـعـلۀ کـاروان تویی


کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق            حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی

مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک            مستی فـزای جان و دل عـاشـقان تویی

جدت امام هشتم و سلطان دین رضاست            جـدّ امـام عـصـر و ولـی زمـان تـویی

با "جامعه کبیره" سلامـم شنـیـدنی‌ست            مهـمـان هر امام شـوم، میـزبـان تویی

: امتیاز